لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.
لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.

....شعرهای محبوب امین محمدی


من توی وبلاگم عمرا از این چیزا نمی‌ذاشتم ولی می‌خوام شما هم بدونین امین محمدی 42 ساله از استان گوزستان روزشو با چه چیزایی شب می‌کنه.
شعار: دوستت دارم امین فقط همین.




یکی خوابش سنگین میشه تخت میشکنه
بعد که از خواب میپره دستش میشکنه
فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه
میزنه به سرش سرش هم میشکنه
همون یارو خودش رو میزنه به اون راه گم میشه
کلی اعصابش خوردمیشه نوار خالی گوش میده
یه هو می خوره زمین تا خونه سینه خیز میره
جلو پمپ بنزین سیگار میکشه میگن آقا اینجا پمپ بنزینه سیگارنکش میگه اهه من جلو بابام هم سیگار میکشم
یه روز میخوره به شیشه میگه عجب هوای سفتی
روز بعد میخوره به دیوار کمونه میکنه
فرداش باز میخوره به دیوار میگه ببخشید
پس فرداش باز میخوره به دیوار وای میسته پلیس بیاد
دوپینگ میکنه برا اینکه کسی نفهمه آخر میشه
میره تظاهرات می بینه شلوغه ، برمیگرده
میره لایه اوزون رو میدوزه میمونه اون ورش
میره پشت بوم می خوابه سردش میشه در پشت بوم رو میبنده
بعد از این همه اتفاق بی هوا از خونه میره بیرون خفه میشه

به امید پیروزی این عزیز بومی.

شعری از محمد خواجه‌پور گراشی

 
 
سرشماری عمومی سال 85
از شمردن این همه گوسفند خواب‌ات نمی‌گیرد؟
که رویای شهری در دور دارند
در آن، آن باشند که نباید باشند
بی پشم و پیله چون پروانه

از شمردن این همه گوسفند سیر نمی‌شوی؟
که بره‌اند، مدرسه می‌روند، پروار می‌شوند
و بر تقدس چمنزار تا کشتارگاه خویش
آواز آزادی می‌خوانند

از شمردن این همه گوسفند گیج نمی‌شوی؟
که عددی نیستند در گله‌های بلاهت
و تو بع بع کوچک خوشگلی را چشم می‌گردانی
که از پشم چینی
هنوز پیراهن تازه‌ای نپوشیده

از شمردن این همه گوسفند اسفند بهار نمی‌شود
و در این یلدای هشتاد و پنج
این همه گوسفند در هر حال
مثل اسهال می‌پاشد به حال‌ات

از شمردن این همه گوسفند حالت به هم می‌خورد
که در طویله‌های خود تلویزیون نگاه می‌کنند و
چیپس می‌چرند
و عاشق صداقت چوپانی در یک فیلم هندی‌اند
عاشق زیبایی تصمیم کبرا
و گاه عشق ممنوعه به مادر عباس در لحظه‌ی شیردوشی
از شمردن این همه گوسفند پند می‌گیری
که قصه‌ی چرند لیلی و فرهاد است و باد است
که قصه‌ی توست، تو توی توالت
توی صبح و ظهر و شب و باز شب و باز شب
داستان مردی یا زنی در همزن
که دریاش اوج گرفته باشد و
خودش موج، در کنج یک دایره
ره بپوید تا بع بعدی

از شمردن این همه گوسفند در هر بند
شعری زاده نمی‌شود
به کشتارگاه برویم
به ابطال کارت بکارت
به چشم‌فراغ
گشوده رو به صبحی که دنیا قرار است شرو

در شمردن این همه گوسفند مرا یادت نرود.

 

مهمانی

 

به مهمانی رفته بودیم

رفته بودیم مهمانی

گفتیم

خندیدیم

ادا در آوردیم

زیرا خوشحال بودیم

                          و در پوست خود نمی‌گنجیدیم

تا ساعت ۳ بعدازظهر

در ساعت ۳ بعدازظهر

نخود نخود، هر که به خانه خود

هر یک به راهی رفتیم

یکی‌یکی، دوتا دوتا

یکی رفت تا دوباره با زنش دعوا کند

یکی رفت قسط وام‌هایش را جور کند

یکی ماند که ریخت و پاش‌ها را جمع کند

من هم آمدم تا دوباره ریه‌هایم را انباشته کنم

                                                            از نیکوتین.

 

مهدی صفایی

 

باروبندیلش را جمع کرد

پولی قرض گرفت

و رفت تا در تهران زندگی کند

زیرا آنکه قلبش را شکسته بود در بابلسر بود

 

پولش تمام شد

کم

کم

به شیراز برگشت

تا در خانه پدری بماند و

                              بنویسد و

                                          سیگار بکشد

و اگر وقت کند برای دکترا بخواند.

 

بله

عشق باعث پیشرفت می‌شود

اما اگر خدا بخواهد.

 

فرزند صالح

 

به عنوان کسی که پدرش را دوست دارد عرض می‌کنم:

«پدر از مقام والایی برخوردار است

اما

افسوس احمق است.»

Spiderman

 

او می‌آید

تا دنیای آلوده به تباهی را

                                   زیر و زبر کند

و شگفتی و هیجان بیافریند

بر صفحه تلویزیون‌های شما.

 

یکی دیگه مریض میشه، یکی دیگه مریض میشه.

حق

 

مرگ حق است

زندگی حق است

من با حق مبارزه نمی‌کنم.