لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.
لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.

دوست، کله‌ت تو پوست!

بچه که بودیم، به دبستان که می‌رفتیم به دوستامون می‌گفتیم: دوست، کله‌ت تو پوست!

حالا عجیب هوس کردم به یکی بگم دوست، کله‌ت تو پوست. ولی هرچه میگردم دوستای بچگی‌مو پیدا نمی‌کنم. همه بزرگ شدن رفتن پی بزرگسالیشون. زندگی ناجور داره گنده‌مون می‌کنه.

یادت به خیر احمد سپید عزیز



                                  عکس تزئینی است.

ایام

همیشه از جایی به جای دیگری می‌گریزم.

از چیزی به چیز دیگری می‌گریزم.

از کتابی به کتابی دیگر.

از آشنایی به آشنایی دیگر.

........

دارم تبدیل می‌شم به یه جاخالی بزرگ شبیه خودم.

سنگین 

تلخ  

سرگیجه آور 

زمس


دیدم یک دفعه زمستان شده است

و برگ درختها ریخته است

و مردم به خانه‌ها پناه برده است

و خیابانهای خیس دلتنگ شده‌ است

به‌خصوص خیابانی که من در آن خانه داشتم.

برج میلاد

میلاد باسعادت خودم را تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. صد سال به این سالها. امیدوارم همیشه زنده باشم و اندازه تخت جمشید عمر کنم. زنده باشم انشالا و از این زندگی زیبا هی لذت ببرم و هی ریه‌هامو پر از اکسیژن کنم و خالی کنم. چشم حسود کور.

ای ‌کاش

ای کاش کاشی‌ای بودم در کاشان

پسری بودم در تاجیکستان

مردی بودم که با آن خود را از شاخه می‌آویزد

یک خیابان دراز که هر روز زنی با زن بیلی از آن

غزالی بودم در جنگلهای تماشایی گیلان

که بعد از دو شبانه روز جسدم را که از درختی آویزان بود

پائین آوردند

چهره‌ام را هنوز می‌توانستند تشخیص دهند

اگر می‌خواستند

به مادرم که زنی بود سخت جگرآور گفتم

دیگر تمام شد

باید از زندگی من فیلمی ساخته شود

سراسر خنده

سراسر مضحکه خاص وعام

آه

اوه

آه

ای کاش 

ای کاش قضاوتی در کار در کار نمی نمی نمی‌بود

می‌بود

می‌بوس

می‌بوسمت

برای آخرین بار

خدا تو را نگهدار

که می‌روم به جست‌و جوی خودم/خودت و خودش

ای کاش

ای کاش

بکاشم به این همه ای‌کاش

کاشیدم به این مملکت بی ای‌کاش

که مرا و مرا به این همه ای کاش کشیده است.


خوش

من از سه دسته از آدما خیلی خوشم میاد

۱- اونایی که کت و شلوار ارزون قیمت می‌پوشن

۲- اونایی که با سرعت برق نماز می‌خونن

۳- اونایی که کفش طبی می‌پوشن٬ چه زن باشن چه مرد.


note

آنچه در زیر می‌آید یادداشتی‌ست که دکتر سعید رحیمی اصفهانی بر یادداشت گلزار قلمی فرموده‌اند. قلمشان درد نکند انشاء الله.


پیش از آنکه مرثیه‌ای برایم بسرایند، مرثیه ها در درونم قیه می کشند؛ در سوگِ گوری تهی که منم!

گلزار

عصر پنج‌شنبه که میشه٬ میشم قبرستون ولی هیچکی نمی‌دونه.

هر وقت قبرستون میشم٬ یواشکی میشم٬ فقطم خودم می‌دونم.

این هفته از همون روز ‌شنبه‌ش پنج‌شنبه بود.


شرح

از بس این دوستای قدیمی کامنت گذاشتن و گفتن عکستو بذار تا ببینیم چه شکلی شدی مجبور شدم عکسمو تو قسمت لوگو بذارم! خدمت دوستان گرامم عرض کنم که من هنوز هم همون آدم قدیمی هستم با همون چشمای میشی و صد البته همون شخصیت بسیار محترم و بزرگوار! فقط یه بار حقوق ۴ ماهمو جمع کردم برم بینیمو عمل کنم که متاسفانه نشد یعنی قسمت نبود شایدم قسمت بود ولی خدا نخواست. حالا اینشالا یارانه‌ها رو که دادن و وضعمون خوب شد میرم عمل می‌کنم تا هم بهتر بتونم نفس بکشم و هم زیباییم کامل کامل بشه. البته من همین حالا هم از نظر چهره خداییش چیزی کم ندارم٬ شکرگذار خدا هم هستم ولی دلم می‌خواد اگه بشه چهره‌م یه خرده همچین رمانتیک‌تر بشه. به هر حال عکسمو گذاشتم.

دوتا پست پایین‌تر یه مطلب می‌خواستم بنویسم که وقت نشد٬ مضمونشم این بود که من آدم بسیار عوضی‌ای هستم که واقعا هم هستم. دوستان عزیز اینقدر اظهار لطف کرده بودن که شرمنده شدم و دیگه بقیه‌شو ننویسم سنگین‌ترم! به هر حال زندگی خیلی شیرینه و آدم فقط باید چشاشو باز کنه که ببینه و اینکه آدم باید قدر دوستان و اطرافیانش رو بدونه که شاعر هم درهمین باره فرموده: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید        قصه این دل مرا گوش کنید

خداییش گوش کنید.

برف می‌بارد

برف

زمستان که می‌شود

برف می‌بارد.



خداییش خیلی عوضی‌ام. به جون خودم خیلی عوضی‌ام. البته اینو دوستام همیشه به‌م میگفتن ولی من خودمو می‌زدم به اون راه..... (بقیه‌شو بعدا میام می‌نویسم)

دوباره

همیشه فکر می‌کنیم اون زندگی و اون آینده‌ای که ازش حرف می زنن هنوز نیومده و قراره یه روز شروع بشه. 

پس کی شروع میشه؟!

دارم از خیلی چیزا کنده میشم.

خوشحالی مرا پایانی نیست.


پروتئین

نمی‌دونم بقیه آدما هم وقتی دارن چاق میشن از خودشون خجالت می‌کشن؟ البته آدمای چاق خوش‌اخلاق‌ترن. شایدم به خاطر همین خجالت کشیدنشونه که خوش‌اخلاق میشن! این روزا دارم از خودم خجالت می‌کشم.

دوستا

می‌خوام یه روز بشینم تو خونه به همه دوستام زنگ بزنم بگم دوستشون دارم حتی اگه وقت نکنم به‌شون زنگ بزنم.

می‌خوام یه روز بشینم تو خونه به همه دوستام میل بزنم بگم دوستشون دارم حتی اگه وقت نکنم میلمو باز کنم.

می‌خوام یه روز بشینم تو خونه تو وبلاگ همه دوستان و آشنایان کامنت بذارم که دوستشون دارم حتی اگه وقت نکنم سری به اینترنت بزنم.

واقعا دوستشون دارم.

کاغذ دیواری


بعضی وقتا زندگی واقعا هیچ روحی نداره. هیچ. می‌تونم ساعت‌ها یه ‌جا بشینم و خیره بمونم به یه دیوار بدون اینکه کمرم درد بگیره یا خسته بشم. چون منم هیچ روحی ندارم. منم یه دیوارم. دیوار.

خود

دارم ادای چه کسی را در می‌آورم؟

Paradise


من رفته‌ام به یک مرخصی

به یک جای دور

در سواحل یک جزیره آرام.

من رفته‌ام به یک مسافرت طولانی

تا تمام بخشنامه‌های لازم‌الاجرای سازمان روی میزم تلنبار شوند

مدیر دستورات لازم را صادر کند

و من رفته باشم به یک جای دور.

همه از هم سوال کنند

«-جهان‌و ندیدی؟

-نه بابا معلوم نیست کدوم گوری رفته

-گوشیشم که هرچی زنگ می‌زنیم خاموشه»

اما من رفته‌ام به یک جای دور

به یک سرزمین نامعلوم

و اگر خدا بخواهد تا اول مهر هم برنمی‌گردم.





تصمیمات

می خوام یه وام کلان از بانک ملی بگیرم بذارمش تو یه بانک دیگه که یه وام دیگه بگیرم. بعدش می‌خوام این دوتا وامو بذارم رو هم و برم بذارمشون تو بانک کشاورزی که یه وام خیلی گنده بگیرم. بعدش می‌خوام همه این پولا رو یه جا کنم و بزنم به یه کار درست و حسابی و یه صندلیم از اینایی که میشینی روشون و عقب و جلو میرن بگیرم و هی از صب تا شب تو خونه باشم و رو همین صندلی بشینم. من عاشق دستور دادنم، می‌خوام هف هشتا نوکر و خدم و حشم بگیرم که دور و برم باشن و فقط دستور بدم: یالا اینو بیار یالا اونو ببر.... بدو برام اینکارو بکن.... سریع برو گمشو پدرسوخته یه لاقبا. آخ که من عاشق دستور دادنم. می‌خوام یه پرستارم بگیرم برا بچه‌مون. من دیگه حوصله بچه مچه ندارم. چیه هی‌آسایش آدمو می‌گیرن به قرآن! البته اگه عیالم دوست داشته باشه بچه‌مونو نگهداری کنه به خودش بستگی داره ولی من دلم می‌خواد بچه‌مونو بدم به همین جاهایی که بچه‌های بی‌سرپرستو بزرگ می‌کنن چون بچه باید قدر زندگی رو بدونه. البته مطمئنم که هر بچه‌ای بالاخره ننه بابای واقعیشو می‌گرده و پیدا می‌کنه. برا همین دلم می‌خواد وقتی مردم یه ارث درست و حسابیم برا بچه‌مون بذارم تا بدونه که باباش چه آدم بزرگی بوده و چه تصمیمات بزرگی تو زندگیش می‌گرفته. برا همینم هست که دارم دنبال ضامن می‌گردم!


بی گاه


گاهی با خودم فکر می‌کنم.

گاهی با خودم فکر می‌کنم.

گاهی با خودم فکر می‌کنم.

گاهی با خودم فکر می‌کنم.

گاهی با خودم فکر می‌کنم.

ولی چه فایده!

تفاوط

گاهی با خودم فکر می‌کنم شاید من یه نفر دیگه باشم. بعد دوباره فکر می‌کنم نه من همون خودمم٬ آدم دیگه‌ای نیستم خدا نکنه آدم دیگه‌ای باشم. خلاصه یه بار فکر می‌کنم خودمم یه بار دیگه فکر می‌کنم یکی دیگه‌ام. آخرشم نمی‌دونم خودمم یا یه آدم دیگه. بعدش دیگه بی‌خیال میشم میگم حالا چه فرق می‌کنه خودم باشم یا کس دیگه‌ای. خداییش فرقی هم نمی‌کنه. مثلا چه فرق می‌کنه اونی که وقتی به شما می‌رسه سلام می‌کنه من باشم یا یه آدم دیگه. روی این زمین عوضی چه من راه برم چه هر جنبنده دیگه‌ای. فرقی نمی‌کنه. بطری آب معدنی رو چه من به سر بکشم چه یه افغانی. فرقی نمی‌کنه. اگه فرق می‌کرد اوضاع خیلی بهتر از اینا بود. خیلی.

۸۹/۳/۲۸

او سنتی ترین آدم مدرن بود

                                     و

                                      من

                                 مدرن ترین آدم سنتی٬

ما با هم ازدواج کردیم.


رفتن


من وقتی میرم دیگه هیچی جا نمی ذارم. تمام خاطره هامو جم میکنم و میرم. رفتن سخته ولی آدم یا نمیره یا هم اگه رفت دیگه پشت سرشو نباید نگاه کنه. حالا من رفته م.


گنوگی زودرس


دیروز صب داشتم مسواک می‌زدم. بعد یه هویی همین جوری بدون دلیل خنده‌م گرفت. هرچی فکر کردم نفهمیدم به چی خنده‌م گرفته. خیلی ناراحت شدم. با خودم فکر کردم٬ یعنی فکر که نکردم ولی مطمئن شدم که می‌خوام مث نیچه بشم. خدا بیامرزه بنده خدا رو مرد بدی نبوده.  می‌خوام اگه خدا بخواد سبیلمو مث نیچه بذارم.


گریز


زندگی من تمام گریز بوده است

                                  گریز از زندگی.

یاهو


من از این کلمه خیلی بدم میاد:

                                          "غشاخخ"