نامه ای به آنا
آنا
کفشهای تو عمری است که با من راه میروند
بر پیاده روها
در پیاده روها
امروزدختری را دیدم که چشمانی پرفروغ داشت
ولبهایش شهوانی بود
وگردنش را از ساعتی آویخته بود
که او را راه میبرد در پیاده روها
او خودش را از آن ساعت
حلق
آ
و
ی
ز
کرده بود.
بعدها من آن ساعت را بو کردم
آنا
بوی عشق می داد آن ساعت
بوی علف
بوی شاش منی
بوی خون می داد آن ساعت
و دو ماهی قرمز که چشمان آبی پسرش را
رنگین می کردند.
آنا
با کفشهای تو راه می روم
بر پیاده روها
وآریوبرزن را می بینم که میزبان دشمنانش شده است
او با دشمنانش به گشت میرود
تخت جمشید نقش رستم
او دشمنانش را همانجایی می برد که با آنهاجنگیده بود.
وانک کرونوس-تیتان بزرگ - که بچه هایش را عق می زد
وینک کرونوس-تیتان بزرگ-که بچه هایش را راه میبرد
بر پیاده روها
و در پیاده رو ها
بچه هایش را حلق
آ
و
ی
ز
میکند
آنا
کرونوس و کفشهای تو مرا راه می برند
کرونوس مرا با کفشهای تو راه می برد
بر پیاده روها