-
"ادامه مطلب"
شنبه 5 اردیبهشت 1394 16:50
فرزندی که قرار است، هنوز نیامده تا امروز باید قلب و دستها و پاهای شکننده اش شکل گرفته باشند مادر هر روز می رود به خیابانی که سیسمونی و اسباب بازی و چیزهایی شبیه این تخت خواب باید از جنس رویا باشد و گلهای آبی کمرنگ پدر به آینده ای فکر می کند که خودش به آن دست نیافته نویسنده ای پرکار موزیسینی نام آور شاعری که پروانه ها...
-
ارنست همین گوی
شنبه 4 بهمن 1393 14:33
من برای 40 سالگیم آمادگی نداشتم. یک دفعه دیدم چهل سالگی از راه رسید. بی حرف اضافه موهایم را از روی سرم برداشت. دستم را لرزاند. پاهایم را از رمق انداخت. دارم بیشتر به پایان چیزها فکر می کنم. به پایان امور. به پایان اشیا حتی. تصورم این است که پایان دنیا که همه از آن حرف می زنند برای هر کسی یک روزی می رسد از راه ولی بعضی...
-
مگس کش
شنبه 1 تیر 1392 01:15
مگسی هستم با چشمهای لوزی شکل که نه آزاری رسانده ام به کسی و نه رنجشی دارم از بنی بشری به کثافتی خرسندم و به پروازی از این سر اتاق تا آن سر اتاق دلبسته اما دوست عزیزم جسارت است این مگس کشهای برقی و این حشره کشهای شیمیایی امانم را بریده اند.
-
زمینی که سنگین می کنم
شنبه 1 تیر 1392 00:58
نمی دونم شما هم اینطوری میشین یا نه ولی گاهی خجالت میکشم از غذاهایی که می خورم و از زمینی که سنگینش کردم. بی دلیل راه میرم رو کره خاکی و از اینور به اونور و از این سال به اون سال. هیچ کاری نمیشه کرد که بگی تغییری میده در حال و روز این شب و روز و این ماه و سالی که از پی هم میان و میرن و تا سالیان سال قراره بیان و برن....
-
دهکهان با پرتقالهای شیرین
شنبه 21 اردیبهشت 1392 16:23
-
حرفهای درگوشی
شنبه 21 اردیبهشت 1392 16:09
اینم یه عکس تازه
-
حفره
شنبه 21 اردیبهشت 1392 16:03
داری عمر عزیزتو میگذرونی که یه دفعه میبینی شدی سی و چند ساله و اگه وسط راه به هر دلیلی از زندگی کنار نکشی تقریباً بخوای نخوای به نیمه راه رسیدی. نگاه میکنی میبینی انگار همین چند سال پیش بوده که مدرسه می رفتی و بعدش قبول شدی دانشگاه و باقی قضایا. دارم به این فکر میکنم که بعد از میونسالی قراره چه کارایی بکنم و...
-
راه
سهشنبه 7 شهریور 1391 18:15
بالاخره نفهمیدیم تو این عالم هستی چه غلطی بکنیم. یکی از دوستان رفته یه ماشین 80 میلیونی گرفته یکی دیگه یه خونه 200 میلیونی ولی من با همون سطح درآمد خونه ندارم و یه ماشین نشسته نرفته دارم. تو این عالمی که این روزا دارم هواشو نفس میکشم کسی ازم نمیپرسه اون کتابو خوندم یانه! اون آلبومو گوش کردم یا نه! اون فیلم رو دیدم...
-
سایت
سهشنبه 7 شهریور 1391 18:08
تصمیم گرفتم مث آدم حسابیا یه سایت بگیرم و به طور مرتب به روزش کنم و توش مطلب بنویسم و حرفای صدتا یه غاز بزنم و به این و اون آدرسشو بدم و هرکجا رفتم یه حرفی زدم ته حرفام بگم: البته من این مطالبو تو سایتمم گذاشتم! البته قبلش تصمیم گرفته بودم یه فوتوبلاگ بزنم که عکسای باارزش هنریم رو بذارم اونجا که جماعت بیان و سیل کنن و...
-
حکایت
یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 19:10
این قدر ننویسی که ندانی که چه بنویسی و از چه بنویسی و از که بنویسی! حکایت من حکایت همین ننوشتنهاست همین حکایت ننوشته که هر چه فکر میکنم به جایی نمیرسم که بنویسم یا ننویسم!
-
رسالهای در باب آبگرمکن
چهارشنبه 10 اسفند 1390 18:38
تو این چند ماه اخیر یه کار مثبت تونستم انجام بدم و اونم عوض کردن آبگرمکن خونه بوده. به این ترتیب که هر روز یه گوشه از کاراش رو انجام میدادم. در ماه اول زمستون یه آبگرمکن نو خریدم. در ماه دوم بالاخره موفق شدم نصاب رو بیارم خونه و نصبش کنم. در اوایل ماه سوم برا نصب دودکش رفتم سراغ دودکشکش و دودکشش رو هم نصب کردم. در...
-
مجسمه روی تلویزیون
چهارشنبه 10 اسفند 1390 18:24
-
آذر 90 با یک احمد نقیزاده
چهارشنبه 10 اسفند 1390 18:22
-
کابوس
شنبه 5 شهریور 1390 16:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA بچهها داشتند گیم بازی میکردند داد می زدند، میخندیدند هواپیما سوار می شدند میرفتند آن طرف مرز بمب میریختند روی خانههای یک شهر نامعلوم. من شب خواب میبینم هواپیماها میآیند بمبها را میریزند روی سرم و برمیگردند آن طرف مرز. همهجا خراب شده است، همسایههایم چندتا میسوزند...
-
آدم در ساردو کچک میشود. حتی اگر پدرسگ نباشد.
سهشنبه 25 مرداد 1390 20:59
-
مجازات از استفان لاکنر
چهارشنبه 15 تیر 1390 18:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سنگینترین مجازاتی که خدایان یونان باستان میتوانستند برای سیزیف در نظر بگیرند این بود که تا ابد کار بیهودهای را انجام دهد. سیزیف محکوم شده بود تا تختهسنگی را از شیب تندی بالا ببرد. مدتها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول بالا بردن تختهسنگ از...
-
مینی مال از مهدی صفایی عزیز
چهارشنبه 1 تیر 1390 16:06
چشم ابی، مو طلایی و یه کم تپل! آقا ما پامون رو گذاشتیم تو دانشکده، یه دل نه جندین دل عاشقش شدیم؛ چشم آبی، مو طلایی و یه کم تپل! اسمش راحله بود و ما به نحو با مسمایی "راه حل" صداش می کردیم. از خریت اون فقره از عاشقی هام همین بس که بگم براش یادداشت نوشته بودم و وقت استراحت بین کلاس گذاشتم تو کیفش و از قضا وقتی...
-
زیبایی در منوجان کرمان
چهارشنبه 18 خرداد 1390 16:06
منوجان تنها جاییه در کرمان که موسیقی منحصر به فرد، آداب و رسوم زیبا، فرهنگ غنی و محیط زیبای طبیعی را با هم داره. حسین و مجتبی که دوتا از عزیزترین دوستای منن منو به منوجان دعوت کردن. خیلی دوستشون دارم. خیلی. قلعه منوجان فقط به این آدما نگاه کنین! هر کدومشون یه دنیان (پختن نون تنوری) درختان نخل و انبه در منوجان
-
چوپان و گله در منوجان
چهارشنبه 18 خرداد 1390 15:58
-
کهنوج کرمان
دوشنبه 16 خرداد 1390 17:11
-
لالهزار کرمان 14 خرداد90
دوشنبه 16 خرداد 1390 17:05
-
لالهزار کرمان- عکس از سارا
دوشنبه 16 خرداد 1390 16:50
-
آموزش چیدن میوه از باغ همسایه به فرزند!
شنبه 7 خرداد 1390 17:46
-
دلفارد در اردیبهشت
شنبه 7 خرداد 1390 17:39
به دلفارد میروی؟ سرت را بدزد!
-
مدرسه
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 09:22
چندتا بچه کنار دیوار نشسته بودند برایم دست تکان دادند خندیدند من هم دست تکان دادم خندیدم.
-
متخصص
دوشنبه 22 فروردین 1390 13:37
من متخصص چیزهای مسخرهام بسیار مسخره!
-
روزهای گنجشکی
دوشنبه 22 فروردین 1390 13:30
-
نمایی از سیراف بوشهر
دوشنبه 22 فروردین 1390 13:29
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفند 1389 12:10
این عید رو پیشاپیش به همه دوستای خوبم به جز احمد سپیدنامه تبریک عرض میکنم. کارش واقعاً زشت بود. خاک بر سرش کنن. حرمت دوستش رو نگه نداشت. امیدوارم خدا بهش کمک کنه وگرنه تا کرکره میره تو فلاکت و بدبختی و اونوقت به من زنگ میزنه میگه جهان عجب ...هی خوردم.
-
عید
پنجشنبه 26 اسفند 1389 11:57
این عید احتمالاً یه فرقی با عیدای گذشته داره ولی من متوجه نمیشم.