من این دوتا شعر را از وبلاگ یک ناشناس برداشتم
و چون اجازه نگرفته ام شعر هاش رو بدون ذکر اسمش میارم.
رنگ آیینه رفته از آهم...
بوی سیگار می دهد ماهم!
دارد از پشت بام می افتد
آسمان...آسمان کوتاهم!
قهوه سر رفته است از چشمم
شیر می ریزد از گلوگاهم...
دست تاریک یک نفر خورده
بر تن کهکشان دلخواهم!
میهمان می کنم به یک بوسه
عقربی را که بر سر راهم...
*
یک فرشته مگر بیاید تا
دست های من و تو را با هم...
......................................
مرا به خواب خودت می بری ..یواش ببر
درخت سیب مرا ..با پرنده هاش ببر...