ای کاش کاشیای بودم در کاشان
پسری بودم در تاجیکستان
مردی بودم که با آن خود را از شاخه میآویزد
یک خیابان دراز که هر روز زنی با زن بیلی از آن
غزالی بودم در جنگلهای تماشایی گیلان
که بعد از دو شبانه روز جسدم را که از درختی آویزان بود
پائین آوردند
چهرهام را هنوز میتوانستند تشخیص دهند
اگر میخواستند
به مادرم که زنی بود سخت جگرآور گفتم
دیگر تمام شد
باید از زندگی من فیلمی ساخته شود
سراسر خنده
سراسر مضحکه خاص وعام
آه
اوه
آه
ای کاش
ای کاش قضاوتی در کار در کار نمی نمی نمیبود
میبود
میبوس
میبوسمت
برای آخرین بار
خدا تو را نگهدار
که میروم به جستو جوی خودم/خودت و خودش
ای کاش
ای کاش
بکاشم به این همه ایکاش
کاشیدم به این مملکت بی ایکاش
که مرا و مرا به این همه ای کاش کشیده است.