باروبندیلش را جمع کرد
پولی قرض گرفت
و رفت تا در تهران زندگی کند
زیرا آنکه قلبش را شکسته بود در بابلسر بود
پولش تمام شد
کم
کم
به شیراز برگشت
تا در خانه پدری بماند و
بنویسد و
سیگار بکشد
و اگر وقت کند برای دکترا بخواند.
بله
عشق باعث پیشرفت میشود
اما اگر خدا بخواهد.
یکی رفت سر کوچه گوشت بخره با قصاب دعواش شد کتک خورد برگشت خونه در اولین فرصت زنش رو طلاق داد.