سرشماری عمومی سال 85
از شمردن این همه گوسفند خوابات نمیگیرد؟
که رویای شهری در دور دارند
در آن، آن باشند که نباید باشند
بی پشم و پیله چون پروانه
از شمردن این همه گوسفند سیر نمیشوی؟
که برهاند، مدرسه میروند، پروار میشوند
و بر تقدس چمنزار تا کشتارگاه خویش
آواز آزادی میخوانند
از شمردن این همه گوسفند گیج نمیشوی؟
که عددی نیستند در گلههای بلاهت
و تو بع بع کوچک خوشگلی را چشم میگردانی
که از پشم چینی
هنوز پیراهن تازهای نپوشیده
از شمردن این همه گوسفند اسفند بهار نمیشود
و در این یلدای هشتاد و پنج
این همه گوسفند در هر حال
مثل اسهال میپاشد به حالات
از شمردن این همه گوسفند حالت به هم میخورد
که در طویلههای خود تلویزیون نگاه میکنند و
چیپس میچرند
و عاشق صداقت چوپانی در یک فیلم هندیاند
عاشق زیبایی تصمیم کبرا
و گاه عشق ممنوعه به مادر عباس در لحظهی شیردوشی
از شمردن این همه گوسفند پند میگیری
که قصهی چرند لیلی و فرهاد است و باد است
که قصهی توست، تو توی توالت
توی صبح و ظهر و شب و باز شب و باز شب
داستان مردی یا زنی در همزن
که دریاش اوج گرفته باشد و
خودش موج، در کنج یک دایره
ره بپوید تا بع بعدی
از شمردن این همه گوسفند در هر بند
شعری زاده نمیشود
به کشتارگاه برویم
به ابطال کارت بکارت
به چشمفراغ
گشوده رو به صبحی که دنیا قرار است شرو
در شمردن این همه گوسفند مرا یادت نرود.