تا حالا نشده یکی به من سلام کنه نگم علیک السلام. نشده یکی بگه حالت چطوره و من نگم خوبم شما چطورین. هرکی هم گفته چه خبر گفتم سلامتی شما چه خبر؟ ولی کجا بوده سلامتی. اصلا هم برام مهم نبوده که اون چه خبر داشته یا نداشته.همین جوری میخواستم یه چیزی بگم که گفته باشم.
که چی بشه؟
میخوام سگ بشم پاچه بگیرم اساسی. هرکی گفت سلام بگم خوب که چی؟ هر کی هم پرسید چه خبر؟ بگم به تو چه آخه؟ هر خبری دارم که دارم. تو چه کار داری که من چه خبر دارم یا ندارم. آخه چکار دارین به کار من به قرآن؟ هرکی میرسه، سلام چه خبر؟ آخه به تو چه ربطی داره؟ به شما چه ربطی داره که من چه خبر دارم؟ مردهشور این اجتماع رو ببره که من آدم اجتماعیش هستم. میخوام از کارم استعفا بدم. لعنت به این کاری که من دارم. خسته شدم به قرآن. خسته شدم از این چاپلوسیایی که میکنن. کثافتا.
اصلا من چرا دارم اینا رو مینویسم. که چی بشه؟ لعنت به من. اونی که میخونه چرا اینا رو می خونه؟ نخون تو رو خدا اینا رو. حالم به هم می خوره از همهچی.
سلام دوست عزیز
من هم با شما هم عقیده ام
یک وقتایی دوست دارم این خایه مالها را گیر بیارم یه گوشه
قد خری بزنمشون
ولی نگران نباش آخره فیلم همشون میمیرن
به من هم سر بزن
چه کاریه که میخوای تمومش کنی ؟
کدوم پدر سگی گفته تو لالی؟
ای لال بشه الهی!
یه وقت خسته نشی به قرآن
راستی چه خبر؟
سلام.آره باهات موافقم.نگاه ما به دیگری دو وجه داره.هم باید دیگری زدایی بشه تا به فردیت دست پیدا کنیم و هم دیگری پذیری تا سوبژکتیویته شکل بگیره.به این می گن فردیت اشتراکی.
بودریار هم در اومد .دومین کتاب من از
critical thinkers
با این حال کریستوا رو ترجیح می دم.