-
نوروز
پنجشنبه 1 فروردین 1387 02:02
نوروز زشت ۸۷ این هم از سال ۸۶ که فکر میکردیم قراره دنیا عوض بشه. فردا ساعت نه و خوردهای سال زشت ۸۷ شروع میشه و شکوفههای بهاری هم باز میشن. اما روزگار همون روزگاره و مردم هم همون بیپدرایی که بودن هستن. یه کرور آدم دارن شب و روز میدون دنبال پول دو کرورشون دنبال شهرت و یه تعداد دیگه هم که نمیدونن دنبال چین.منم این...
-
تماشاخانه
یکشنبه 21 بهمن 1386 00:22
زندگیم مرا گیج کرده، من هم زندگیم را. دارم کارهایی میکنم که هرگز قرار نبوده انجام بدهم. من همه نقشی را بازی کرده بودم الا نقش تازهام. من نقشهای زیادی در زندگیم داشتهام که فقط خودم میدانم اما نقش جدیدم چیزی است که هرچه می کنم نمیتوانم هضمش کنم. هرچه دهان گشادم را باز میکنم باز از دهانم گنده تر است. هر غلطی میکنم...
-
یادداشتی از فرهام رستمی که جوانمرگ شد و حیف شد.
یکشنبه 21 بهمن 1386 00:00
نقد یه فیلم: یه روز یه جایی دیدم اسم یه فیلم سگ کشی بود، خیلی ناراحت شدم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذر 1386 00:14
Bite dog Street dog Bite another dogs... Bite men and women... Bite cat... Bite... Bite... The dog bite all At night time One car was dash The dog Dog was dead... Dog dead body on The street... Nobody watch him... Bite dog is Politkal dog... Or monky dog...? otteri selvakumar
-
او
دوشنبه 7 آبان 1386 01:21
من و او دوتا بودیم یکی بود یکی نبود.
-
کوه
دوشنبه 7 آبان 1386 00:41
دلم به اندازه یک کوه گرفته تمام دستمالای دنیا هم برام کافی نیست از من عبور کن.
-
گاااااااااااااو
پنجشنبه 12 مهر 1386 16:48
مثل گاو که خودتان میدانید چهقدر مهم است. گاو اگر شیر ندهد مردم از گرسنگی تلف میشوند. شیر در دنیا رو به کاهش میگذارد و کل بشریت به هلاکت میافتند. گاو زندگی مناسبی دارد. میخورد و میآشامد ولی اسراف و زیادهروی نمیکند. لعنت به این زندگی کثافت که هر کار میکنم نمیشه. میخواستم یه مطلب درست و حسابی بنویسم که پاک به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهر 1386 12:29
لعنت به این زندگی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مهر 1386 16:11
لعنت به این زندگی سگی.
-
چی
شنبه 17 شهریور 1386 19:34
دارم به این فکر میکنم که چرا باید بیاییم یک جایی چیزی بنویسیم. چرا مینویسیم. چرا بعضی چیزها را نمینویسیم. برای که مینویسیم. واقعا دارم فکر میکنم.
-
خانم مظفری
شنبه 17 شهریور 1386 19:11
مراجعه کرده به پزشک گرفته داروهایش را اکنون میتواند دوام بیاورد دنیا را شبها را روزها را زانوهایش را و تحمل کند خودش را شوهرش را بچههایش را با چند قرص گچی کوچک.
-
خوشحال
دوشنبه 22 مرداد 1386 20:06
من الان خوشحال به حساب میآیم. برا وبلاگم سه تا یادداشت نوشتم. من الان امیدوار به حساب میآیم. من انسان نرمالی هستم. .................... خدا را شکر
-
مسافر
دوشنبه 22 مرداد 1386 20:00
من الان مسافر به حساب میام چون از یه شهر دور پا شدم اومدم به یه شهر دور من الان مجازم خیلی کارا بکنم مثلآ میتونم با زیرشلوار برم تو خیابون اصلی وکلی کارای باحال دیگه چون مسافرم از آداب و رسوم شهرای اونجا چیزی نمیدونم اونا هم از آداب و رسوم من چیزی نمیدونن هر کار کنم اونا فکر میکنن آداب و رسوممه منم خیلی کارا...
-
مسافرت
دوشنبه 22 مرداد 1386 19:51
مسافرت چیز خیلی خوبیه آدم چیزای جدید یاد میگیره شهرای جدید میبینه آدمای جدید میبینه و بعد تصمیم میگیره زندگی جدیدی رو شروع کنه. والسلام.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 تیر 1386 10:50
یه وقتایی هست که میخوام تف کنم٬ میگم زشته. میخوام بالا بیارم٬ میگم خوبیت نداره. دلم گرفته٬ مث سگی که صاحابش مرده باشه. میخوام دس پامو جمع کنم و حسابمو از خیلیا جدا کنم. بشم مث یه فحش رک و پوست کنده. از هیچی نترسم٬ از هیچکی. نترسم از تنها شدنم حتی. دارم کار میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 تیر 1386 12:12
من یک شناسنامهام کپی شده از پشت و رو محل الصاق عکس ضرب مهرهای اضطراری تماماُ هویتم رای دادهام به هر که رای کم آورده کاغذ باطلهای که منم. کا
-
ما
چهارشنبه 23 خرداد 1386 11:08
آدمی زنده میماند حتی اگر چیز مهمی ننویسد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اردیبهشت 1386 18:31
پنیر یه روز یه شعری تو کلاس دوم دبستان بود به اسم روباه و زاغ، زاغکی قالب پنیری دید... ما هم حفظش کردیم و حواسمونم بود که هیچ روباهی کلاه سرمون نذاره. بعدها مثلاً چهل سال بعد یه اساماس میرسه به دست علی پورعباس. علی یه کم تغییرش میده و یه چیزایی هم به آخرش اضاف میکنه و میده به من. منم میذارمش اینجا: روباه و زاغ و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردین 1386 19:54
یادم رفت بگم، سال نو مبارک
-
۸۶
پنجشنبه 23 فروردین 1386 19:50
وقتی سال ۸۶ شد من بیدار بودم. اگه کسی خواب بوده باید بگم که اصلا اتفاق خاصی نیفتاد. فقط احمدی نژاد صحبتای مهمی کرد. بعد من خوابیدم. فرداش اگه حواسم نبود اصلا متوجه نمی شدم که سال ۸۶ شده. اگه به من گفته بودن که سال ۹۶ شده یا مثلا ۵۶ هم فرقی نمیکرد. اصلا نمیشد از سال ۸۵ تشخیصش داد. دارم فکر میکنم نکنه تلویزیون الکی...
-
سگی که هر وقت از خواب پا میشد خاکستری بود.
چهارشنبه 2 اسفند 1385 11:25
یه روز صبح از خواب پا میشی، میبینی رنگ اشیا عوض شده. دیگه نمیتونی به خودت دروغ بگی. یه دفه میبینی چیزایی که فراموش کرده بودی رو به یاد میآری، بی کم و کسر. شدی خودت. همون که بودی، همون که دلت براش تنگ شده بود، که داشت کمکم یادت میرفت. متوجه میشی که خاکستری هم رنگ بدی نیست. فقط عیبش اینه که هر وقت میبینیش بغض...
-
خیر و شر
سهشنبه 17 بهمن 1385 13:40
من میدانم چه کاری خوب است چه کاری بد. اما انجام نمیدهم.
-
آنکه دستگیریاش بهانه بودمیخواستم دستم را بگیرد.
سهشنبه 17 بهمن 1385 13:35
یک روز دست یک نفر را گرفتم که از خیابان ردش کنم. دستش را که توی دستم گذاشت دیگر نتوانستم رهایش کنم. نه خودش را و نه دستش را. حالا ماندهایم دوتایی وسط یک خیابان شلوغ. نه راه پس داریم و نه راه پیش.
-
یک داستان مینی مال از استفان لاکنر
سهشنبه 17 بهمن 1385 13:08
مجازات استفان لاکنر برگردان: اسدالله امرایی سنگین ترین مجازاتی که خدایان یونان باستان میتوانستند برای سیزیف در نظر بگیرند این بود که تا ابد کار بیهودهای را انجام دهد. سیزیف محکوم شده بود تا تختهسنگی را از شیب تندی بالا ببرد. مدتها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول بالا بردن تختهسنگ از سربالایی تند بود، اما تا به...
-
داستانی از رومن گاری
دوشنبه 16 بهمن 1385 11:50
پرندگان میروند در پرو میمیرند رومن گاری ابوالحسن نجفی کتاب زمان/ 1352 بیرون آمد، روی ایوان ایستاد و دوباره مالک تنهایی خود شد: تپههای شنی، اقیانوس، هزاران پرندهی مرده در ماسه ، یک زورق، یک تور ماهیگیری زنگزده، و گاهی چند علامت تازه: استخوانبندی یک نهنگ به خشکی افتاده، جای پاها، یک رج قایق ماهیگیری در دوردست،...
-
عکس دستهجمعی
شنبه 7 بهمن 1385 11:24
-
تبلیغات بلاگ اسکای عزیز
شنبه 7 بهمن 1385 10:57
آرایشگری هنر است آن را بیاموزید. آشپزی ویژه خانومهای دمبخت بدنسازی، یوگا و فالقهوه. Ads by BlogSky X
-
....شعرهای محبوب امین محمدی
پنجشنبه 28 دی 1385 17:42
من توی وبلاگم عمرا از این چیزا نمیذاشتم ولی میخوام شما هم بدونین امین محمدی 42 ساله از استان گوزستان روزشو با چه چیزایی شب میکنه. شعار: دوستت دارم امین فقط همین. یکی خوابش سنگین میشه تخت میشکنه بعد که از خواب میپره دستش میشکنه فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه میزنه به سرش سرش هم میشکنه همون یارو خودش رو میزنه...
-
شعری از محمد خواجهپور گراشی
سهشنبه 19 دی 1385 13:07
سرشماری عمومی سال 85 از شمردن این همه گوسفند خوابات نمیگیرد؟ که رویای شهری در دور دارند در آن، آن باشند که نباید باشند بی پشم و پیله چون پروانه از شمردن این همه گوسفند سیر نمیشوی؟ که برهاند، مدرسه میروند، پروار میشوند و بر تقدس چمنزار تا کشتارگاه خویش آواز آزادی میخوانند از شمردن این همه گوسفند گیج نمیشوی؟ که...
-
مهمانی
سهشنبه 19 دی 1385 12:38
به مهمانی رفته بودیم رفته بودیم مهمانی گفتیم خندیدیم ادا در آوردیم زیرا خوشحال بودیم و در پوست خود نمیگنجیدیم تا ساعت ۳ بعدازظهر در ساعت ۳ بعدازظهر نخود نخود، هر که به خانه خود هر یک به راهی رفتیم یکییکی، دوتا دوتا یکی رفت تا دوباره با زنش دعوا کند یکی رفت قسط وامهایش را جور کند یکی ماند که ریخت و پاشها را جمع کند...